آنکه براستی شهره و نامی شده است، آنکه نام او براستی و درستی بر سر زبانهاست، آنکه نام او براستی مشهور و نامور گردیده است: زبان ترازو که شد راست نام از آن شد که بیرون نیاید ز کام، نظامی
آنکه براستی شهره و نامی شده است، آنکه نام او براستی و درستی بر سر زبانهاست، آنکه نام او براستی مشهور و نامور گردیده است: زبان ترازو که شد راست نام از آن شد که بیرون نیاید ز کام، نظامی
آنکه عقیدۀ راست و درستی دارد. کسی که نظر براستی و صداقت دارد. آنکه نظریه اش از روی راستی و پاکی باشد: چون شدی راستگوی و راست نظر بامن از راه راستی مگذر. نظامی
آنکه عقیدۀ راست و درستی دارد. کسی که نظر براستی و صداقت دارد. آنکه نظریه اش از روی راستی و پاکی باشد: چون شدی راستگوی و راست نظر بامن از راه راستی مگذر. نظامی
کسی که ظن ّ به راستی و درستی کند. کسی که گمانش از روی راستی و حسن نیت باشد. مقابل کژاندیش و بدگمان. محدث،راست گمان. (منتهی الارب) ، آنکه وقوع کاری را پیشگویی کند. قد کان فی الامم محدثون فان یکن فی امتی فعمر بن الخطاب. (حدیث، از منتهی الارب)
کسی که ظن ِّ به راستی و درستی کند. کسی که گمانش از روی راستی و حسن نیت باشد. مقابل کژاندیش و بدگمان. مُحدث،راست گمان. (منتهی الارب) ، آنکه وقوع کاری را پیشگویی کند. قد کان فی الامم محدثون فَان یَکن فی اُمَتی فعمر بن الخطاب. (حدیث، از منتهی الارب)